خرید کتاب حکایت علی بن بکار و شمس النهار

(خرید کتاب حکایت علی بن بکار و شمس النهار با اطمینان از سایت ما)

ولی ییع و شرا و بازرگانی‌ اش مشغله بود

و در دکان او جوانی از فرزندان ملوک عجم که علی‌بن بکار نام داشت،

می‌نشست و آن جوان گل روی و سرو قامت و نیکو شمایل، شیرین سخن و گشاده جبین بود.

اتفاقا آن جوان با بزرگان نشسته از هر سو حدیث می گفتند .ناگاه دوتن از کنیزگان ماه روی

زهره جبین شدند و در میان ایشان دختری بود چادر موصلی برسر

و جامه حریر مطرز در بربه استری که زین مرصع و رکاب زرین داشت

سوار و به اعتدال و حسن و رخسار مشهور چنان بود که شاعر گفته:

به است قامت و دیدار آن بت کشمیر          یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر

دل و برش به چه ماند به نرمی و سختی    یکی به سخت حدید و یکی به نرم حریر

چون دخترکان به دکان ابوالحسن برسیدند آن بدر منیر از استر به زیر آمد

و در دکان ابوالحسن بنشست و او را سلام کرد.

ابوالحسن جواب گفت:چون علی بن بکار او را بدید عقلش برفت و طاقتش نماند.

خواست که برخیزد دخترک گفت:بنشین که ما آمدیم تو می روی.علی بن بکار گفت:

ای خاتون به خدا سوگند از آنچه دیدم همی گریزم…

دخترک چون این سخن بشنید،تبسم کرد و به ابوالحسن گفت:

این جوان چه نام دارد و از کدام شهر است.ابوالحسن گفت:

این غریب است و نامش علی بن بکار است.دخترک برخاست و برفت.

چون ساعتی بگذشت کنیز آن ماه روی به نزد ابوالحسن آمد و گفت:

خاتون تو و آن جوان را همی خواهد.

ابوالحسن برخواسته با علی بن بکار به سوی قصر هارون الرشید روان شدند.

…

فروشگاه اینترنتی کتاب سراج عرضه کننده انواع کتاب های کودک و نوجوان و سایرموضوعات با نازلترین قیمت درکشورایران