معرفی کتاب غرور و تعصب شاهکار جین آستین

معرفی کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین: کمتر کسی هست که کتاب ها و رمان های خوب را خوانده باشد و تا به حال اسم رمان عاشقانه زیبا و بی نقص جین آستین را نشنیده باشد. حتی افرادی که اصلا کتاب نمی خوانند نیز حداقل یک بار نام این کتاب بینظیر را در زندگی خود شنیده اند. کتاب غرور تعصب (Pride and Prejudice) بی شک یکی برترین رمان های تاریخ است که شما می توانید بخوانید و از آن بهره ببرید.

یک داستان عاشقانه و زیبا که جین آستین به طور استادانه آن را در سال 1813 نوشت و منتشر کرد. جین آستین یکی از مفاخر ادبیات انگلستان است که این کتاب را در زمان 38 سالگی خود نوشت که به یکی از زیبا ترین رمان های جهان تبدیل شد و با گذشته 200 سال، هنوز هم افراد علاقه دارند که این رمان را بخوانند یا از افتباس های سینمایی و غیره آن لذت ببرند. جین آستین در سخنانش کتاب غرور و تعصب را «بچه دلبند من» نامید.

در ادامه این مطلب در وب سایت فروش اینترنتی کتاب سراج، قصد داریم تا داستان رمان زیبای غرور و تعصب را مورد بررسی قرار دهیم؛ کمی با نویسنده مشهور انگلیسی آن آشنا شوید و بخشی از متن رمان را نیز با هم بخوانیم.

معرفی کتاب غرور و تعصب؛ دوست داشتنی ترین رمان عاشقانه در دنیا

این کتاب جزء آن دسته از کتاب هایی است که وقتی پای خواندن آن می نشینید، دیگر گذر زمان را حس نمی کنید و متوجه موضوعات اطراف خود نمی شوید. وقتی که به خودت می آیید؛متوجه می شوید که ساعت هاست در حال خواندن این رمان زیبایید اما چون هنوز رمان را به تمام نکرده اید؛ باز به حواندن کتاب ادامه می دهید. کتاب غرور و تعصب، طوری نوشته شده است که تا زمانی که به آخر آن نرسید، کتاب را کنار نمی گذارید.

جین آستین به خوبی توانسته است با نوشتن این کتاب با مخاطب خود ارتباط بگیرد و او را با شخصیت های داستانش همراه کند، این نویسنده به قدری خوب شخصیت پردازی کرده که شما می توانید برای لحظاتی خود را جای آن ها بگذارید و حتی با آن ها زندگی کنید، شما می توانید با خواندن این کتاب عاشق شوید و این همان چیزی است که نویسنده دنبال آن بوده.

اگر تا این نقطه از زندگی خود، مفهوم زیبای عشق  را درک نکرده اید و عشق برایتان نا مفهوم بوده است، می توانید این کتاب را برای مطالعه انتخاب کنید. این کتاب به خوبی می تواند زیبایی عشق را برای شما، به تصویر بکشد و شما را عاشق کند. اگر مفهوم عشق، برای شما یک مفهوم گمشده به حساب می آید، این کتاب می تواند در متوجه شدن این مفهوم به شما کمک بسیار زیادی بکند.

بسیاری از انسان ها در زندگی خود عاشق شده اند یا معشوق کسی بوده اند ولی این که درک آنها از عشق چگونه است و چه چیزی است؛ شاید برای همه آن ها متفاوت باشد. در کتاب غرور و تعصب، تمام احساسات واقعی و آروزهای عاشقانه به درستی بیان شده اند و در مورد تمام خصوصیات یک عاشق حرف می زنند، چیزی که متاسفانه خیلی از ما انسان ها، حتی به آن توجه نمی کنیم و آن را نادیده می گیریم. بسیاری از ما آدم ها از عشق یک هیولا می سازیم و آن را زشت جلوه می دهیم و این بزرگ ترین آسیبی است که می توانیم به خودمان و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم؛ وارد کنیم.

شخصیت های زیادی در این داستان زندگی می کنند و هر کدامشان به نوعی با این عشق سر و کار داشته اند. شخصیت های اصلی این رمان الیزابت بنت و آقای دارسی هستند که هر کدام از یک خانواده خوب و ثروتمند هستند. الیزابت یکی از بهترین دختر های آقای بنت است که می تواند برای رسیدن به عشقش بر تعصب خود غلبه کند.

آقای دارسی نیز یکی از ثروتمندان است و می توان گفت فردی بسیار مغرور و متکبر، که هیچ تعریفی از طبقه اجتماعی پایین تر خود یعنی الیزابت ندارد با توجه به اتفاقاتی که در این داستان رخ می دهد، او سعی می کند به خاطر شخصیت زیبا و دوست داشتی الیزابت، غرور خود را کنار گذاشته و او را برای همیشه دوست داشته باشد.

معرفی جین آستین؛ افتخار ادبیات انگلستان

جین آستین در 16 دسامبر 1775 در استیونتون، همپشر در جنوب شرقی انگلستان و در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمد. او ششمین فرزند از هفت فرزند یک کشیش در شهر استیونتون بود و بعد از اینکه پدرش در سال 1801 بازنشسته شد، همه به مکان دیگری نقل مکان کردند. یکی از مهم ترین مواردی که برای این خانواده اهمیت زیادی داشت، مهارت خواندن و نوشتن بود، به همین دلیل جین به مهارت نوشتن علاقه زیادی پیدا کرد و آینده خود را در نوشتن دید.

او تمام سعی خود را کرد تا بتواند در این زمینه موفق باشد و موفق هم شد و اولین کتاب خود را در سال 1787 به چاپ رساند. رمان ها و نوشته های جین به قدری زیبا و هیرت انگیز بود که همیشه مورد استقبال خوانندگان قرار می گرفت و او با این همه استقبال امید برای یک نوشته جدید را پیدا می کرد. جین آسیتن تمام سعی خود را کرد تا بتواند حتی در آخرین سال های زندگی خودش نوسندگی را ادامه دهد که تا حدودی در این مورد موفق بود. وی در تاریخ 18 ژوئیه 1817 در 41 سالگی درگذشت و در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد. متاسفانه علیرغم تلاش فراوان مورخان، علت مرگ وی هنوز مشخص نشده است.

یکی از زیباترین و مانگار ترین آثاری که از خود خلق کرد با عنوان غرور و تعصب توانست مخاطبان زیادی داشته باشد، به همین دلیل مورد استقبال افراد زیادی قرار گرفت، این استقبال تا حدی بود که جو رایت کارگردان انگلیسی از او دعوت کرد تا در مورد کتابش سک فیلم عاشقانه و درام بسازد. ساخت این فیلم چند سالی تولید کشید و بعد از این که وارد سینما شد توانست مورد استقبال افراد زیادی قرار بگیرد و محبوبیت و مشهور بودن این نویسنده را افزایش داد. از دیگر آثار این نویسنده می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

• عقل و احساس
• غرور و تعصب
• منسفیلد پارک
• اِما
• نورثنگر آبی
• کاترین
• دلباخته
• ترغیب

در بخشی از داستان غرور و تعصب میخوانیم:

زنگ در شنیده شد و دو نفر به اتاق وارد شدند. سرهنگ فیتز ویلیام پسر‌ دایی آقای دارسی بود. سی ساله بود و با این که صورت قشنگی نداشت ولی از نظر شخصیتی و روابط عمومی یک مرد پخته به نظر می‌رسید. از برخورد او به راحتی می‌توانستی بفهمی که یک مرد تحصیل کرده است. خیلی حاضر‌ جواب بود و صحبت هایش آدم را جذب می‌کرد. آقای دارسی بعد از این که چند کلمه حرف زد دیگر هیچ نگفت و مدتی آرام یک جا نشسته بود. هرچند در آخر از الیزابت پرسش‌هایی درباره‌ی خانواده‌اش کرد.

الیزابت و شارلوت دریافتند که سرهنگ فیتز ویلیام از گفتگو با آن‌ها لذت می‌برد و از دید او الیزابت دختری برازنده تعریف و تحسین است. ولی نمی‌توانستند درک کنند دارسی برای چه به خانه کشیش آمده بود. هدفش گفت‌و‌گو نبوده است؛ برای این که کل زمانی که آن جا بود هیچ حرفی نزد و حتی یک کلمه هم بر زبان نیاورد اگر هم یک موقعی چیزی می‌گفت به خاطر این بود که یک ضرورتی پیش می‌آمد که بایستی حرف می‌زد یعنی به میل خودش نبود. معذب به نظر می‌رسید و به هیچ وجه از این عمل حس خوبی نداشت.

شارلوت علت رفتار دارسی را نمی‌توانست حدس بزند و معلوم بود گیج شده است. سرهنگ فیتز ویلیام اکثراً با پسر دایی‌اش شوخی می‌کرد و عنوان می‌کرد که رفتار مؤدبانه‌ای ندارد. شارلوت باور داشت که این عمل دارسی به خاطر عشق است و به همین دلیل خیلی زیرکانه او را زیر نظر قرار داد. او متوجه این موضوع شد که آقای دارسی بیشتر مواقع به الیزابت نگاه می‌کند. اما این که چه احساسی پشت این نگاه‌ها مخفی است را نمی‌توانست درک کند. شک داشت و نمی‌توانست بداند که آیا نشانه‌ای از تمجید در آن نگاه‌ها است یا نه.