کیمیاگر: در این مقاله از سایت کتاب سراج می خواهیم درمورد نمونه ای از بهترین کتاب های رمان برای شما توضیح دهیم. همان طور که می دانید کتاب های رمان تنوع بسیار زیادی دارند و هر یک از آن ها برای سلیقه های متفاوتی طراحی شده اند. در این قسمت می خواهیم درمورد کتاب زیبای کیمیاگر برای شما علاقه مندان به کتاب های رمان توضیح دهیم.
کتاب کیمیاگر یکی از بهترین آثار نویسنده برزیلی، پائولو کوئیلو می باشد. این داستان به قدری جذابیت دارد که شما مشتاق این خواهید شد در زمان های بیکاری آن را در دست بگیرید و چند صفحه ای از آن را مطالعه کنید. تنها برای اینکه از اتفاقات روزانه خود به دور باشید. در ادامه به معرفی کامل این کتاب خواهیم پرداخت.
معرفی کتاب زیبای کیمیاگر
این کتاب شباهت بسیار زیادی به داستان ها و کتاب های شرقی دارد و روایت کننده داستان پسری به نام سانتیاگو می باشد. پسری که تمام زندگی خود را رها کرده و برای پیدا کردن یک گنج بزرگ به شمال آفریقا مهاجرت کرده است. او در این مسیر با اتفاقات بسیار زیاد و عجیبی روبه رو می شود.
در مسیر با زنی کولی، مردی که خودش را یک پادشاه می داند، یک کیمیاگر روبه رو می شود. او در مسیر رسیدن به گنج با دختری به نام فاطمه آشنا می شود و خودش را عاشق آن دختر می داند. سانتیاگو در این مدت تمام این افراد را زیر نظر دارد و از آن ها می خواهد تا در مسیری که می خواهد برود کمکش کنند.
زن کولی، مرد پادشاه و کیمیاگر هر کدام به نحوی خودشان را هدایت گر او می دانند و او را کمک می کنند. یکی از مهم ترین موضوعاتی که توانسته جذابیت این داستان را دو چندان کند، جملاتی است که توسط نویسنده در آن به کار گرفته شده است. بیشتر نویسنده ها برای اینکه بتوانند جذابیت کتاب خود را بیشتر کنند از جملات زیبایی در متن خود استفاده می کنند و این بخشی از آن هاست.
این کتاب به گونه ای نوشته شده است که می تواند بیان کننده نماد های مختلفی باشد. شما زمانی که این کتاب را برای خواندن انتخاب می کنید با داستان های عجیب و غریبی روبه رو خواهید بود. این داستان ها به شیوه ای برای خواننده طراحی شده است که می تواند شما را در عمق فرو ببرد و افکار فلسفی را برای شما ایجاد کند.
پائولو کوئیلو نویسنده رمان کیمیاگر
پائولو کوئیلو، یکی از بهترین و برجسته ترین نویسندگان و رمان نویسان آمریکایی است که تا به امروز توانسته است بهترین آثار خودش را برای خوانندگان و طرفداران کتاب منشتر کند. او متولد سال 1947 در برزیل می باشد. علاقه و استعداد بسیار زیادی که از همان کودکی به خواندن و نوشتن داشت، منجر شد تا بتوانید بهترین اتفاقات زندگی خودش را در این مدت رقم بزند و به موفقیت های بسیار زیادی دست پیدا کند.
او یکی از بی نظیر ترین نویسندگانی است که می توانیم به آن اشاره کنیم و این را می توانید از کتابی که جلوتان قرار دارد متوجه شوید. این کتاب به قدری زیباست و ارزش خواندن را دارد که می تواند توانایی نویسنده را به ما نشان دهد. همه افرادی که به مطالعه کتاب علاقه مند هستند و تمام افرادی که کتاب ها را می خوانند، پائولو کوئیلو را با کتاب کیمیاگر می شناسند.
کتاب های این نویسنده به قدری اهمیت دارد که اغلب به چندین زبان زنده دنیا ترجمه و در اختیار مردم قرار داده می شود. یکی از مهم ترین دلایلی که منجر به محبوبیت این نویسنده شده است، سبکی است که برای نوشتن انتخاب کرده است. افکار و موضوعاتی که از خود بیان می کند، شور و اشتیاق را در خوانندگان دو چندان می کند و همین یعنی علاقه و استعداد او در نویسندگی.
از جمله برترین آثار پائولو کوئیلو:
- خاطرات یک مغ
- بریدا
- عطیه برتر
- والکیری ها
- مکتوب
- کوه پنجم
- یازده دقیقه
- پدران، فرزندان و نوه ها
- و…
بخشی از داستان زیبای کیمیاگر
سانتیاگو بار دیگر کتاب را گشود. اما دیگر نمیتوانست حواسش را جمع کند و کتاب بخواند. از جا برخاست و به طرف مردی رفت که در کنار چرخ دستیاش ایستاده بود و ذرت بوداده می فروخت. میخواست به او بگوید که پیرمرد ناشناس دربارهی او چه چیزهایی گفته است. اما زود منصرف شد. و با خود گفت که بهتر است او را به حال خود بگذارم. تا با خیال آسوده به کار خود مشغول باشد. به خیابانهای دیگر شهر رفت. در ساحل دریا ساختمان بلندی بود و در کنار آن، گیشه ای که در آن جا بلیط سفر به آفریقا را از راه دریا میفروختند.
از مردی که بلیط میفروخت پرسید: نخستین کشتی چه وقت حرکت میکند؟ گفت: فردا. و قیمت بلیط را پرسید.
و بی آن که دیگر چیزی بگوید. از آن جا دور شد. مرد بلیط فروش به همکارش، که در کنار او نشسته بود. گفت: امان از دست این جوانها که میخواهند به آن طرف دریا بروند و پول ندارند بلیط بخرند و بی خود میآیند و وقت ما را میگيرند.
چوپان همچنان که بیهدف در خیابانها قدم میزد در فکر گوسفندانش بود. در این دو سال که همراه گوسفندان دردشتهای پهناور به هرسو رفته بود. یاد گرفته بود که چگونه باید ازمیشهای باردار نگهداری کند. و چگونه پشم گوسفندان را بچیند. و چگونه گوسفندان را از هجوم گرگها دور نگه دارد و در اين دو سال صحراهای دور و نزدیک سرزمین آندلس را شناخته بود. و در ضمن از قیمت تک تک گوسفندانش باخبر بود.
میخواست بیشتر فکر کند و نتیجه بگیرد که چه باید کرد؟ قصر بلندی نزدیک میدان شهر بود. از پلکان سنگی آن بالا رفت. و روی بلندترین پله ی قصر نشست. از آن جا میتوانست دوردست را ببیند. میتوانست دریا را ببیند. در کتاب ها خوانده بود که سالها پیش مهاجمانی از طرف آفریقا آمده و اسپانیا را تصرف کرده بودند و چندین قرن این مهاجمان اسپانیا را در تصرف خود داشتند. میپنداشت که کولیها همراه آنها به اسپانیا آمدهاند.
با خود میگفت:
لعنت براین پیرمرد که آسایش خیال مرا برهم زد!
به این شهر آمده بود تا پیرزن فالگیر را ببیند و تعبیر خواب خود را از او بشنود. این پیرمرد عجیب را هم دیده بود و داستانهای او را شنیده بود. آنها آدمها را خوب نمیشناختند و نمیدانستند که یک چوپان چه وابستگیها و چه دلبستگیهایی دارد. او تک تک گوسفندانش را میشناخت. میدانست کدام یک از گوسفندانش میلنگد و صاف راه نمیرود. می دانست هرکدام از میشهای باردارش چه وقت میزاید. میدانست که کدام یک زرنگ است و کدام یک بی حال و تنبل. یاد گرفته بود پشم گوسفندانش را بچیند. و حتی گوسفندان را ذبح کند. و به همین جهت اگر ناچار می شد از آن ها جدا شود غم بزرگی بردل او مینشست.