معرفی جنایات و مکافات : در این مقاله از سایت کتاب سراج می خواهیم درمورد نمونه ای از بهترین کتاب های رمان برای شما توضیح دهیم. همان طور که می دانید این روزها کتاب های رمان طرفداران زیادی دارند و می توانند تعداد علاقه مندان به مطالعه کتاب را افزایش دهند. کتاب های رمان در زمینه های متنوعی نوشته می شوند و تا به الان توانسته اند، فروش خوبی را به خود اختصاص دهند. اگر به مطالعه این دسته از رمان ها علاقه مند هستید، پیشنهاد می کنیم برای خرید به سایت کتاب سراج مراجعه کنید. کتاب جنایات و مکافات (Crimes and Punishment) اثر فیودور داستایوفسکی، نویسنده مشهور روسی، یکی از مشهور ترین کتاب های ادبی در زمره تاریخ می باشد و طرفداران بسیار زیادی را در جهان داراست.
معرفی کتاب جنایات و مکافات اثر فیودور داستایفسکی
کتاب جنایات و مکافات یکی از مهمترین آثار داستایفسکی است که در سال 1865 میلادی توسط او منتشر شد. این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولنیکُف است که به ناچار، مجبور به ترک تحصیل شده و درس را رها می کند. سپس به دلیل تنگدستی و اصولی که خود نیز از توجیه کامل آن عاجز است مرتکب قتل پیرزنی رباخواری می شود و …
یکی از نکات بسیار جالب درباره این کتاب این است که داستایفسکی در سه تلاش این کتاب را نوشت و قصد داشت در سه روش داستان را از نگاه شخصیت اول رمان یعنی رودیا نقل کند. در تلاش اول سعی داشت که به شکل یادداشت های روزانه شخصیت اصلی کتاب را بنویسد و سپس به تلاش برای نوشتن آن شبیه به اعتراف رودیا در برابر دادگاه مشغول شد و درآخر نیز به صورت خاطراتی که او هنگام آزادی از زندان در سر دارد، می نویسد که در نهایت، روایت ساده سوم شخص مفرد که قالب نهایی آن شد رمان را نوشت.
فیودور داستایفسکی این رمان زیبا را از ژانویه 1866 تا تابستان همان سال در نشریه روسکی وستنیک به چاپ رسانید.
معرفی فیودور داستایفسکی
فیودور میخائیلوویچ داستایفسکی در 11 نوامبر 1821 چشم بر جهان گشود و در 29 ژانويه 1881 نیز درگذشت. او یکی از بزرگترین و مشهور ترین رمان نویس های روسی بود که به سلک سورئالیست کتاب های خود را می نوشت. او همچنین یکی از بزرگترین نویسندگان روان شناختی جهان به حساب می آید. او در تاریخ 22 آوریل 1849 به اتهام براندازی حکومت دستگیر و محکوم به اعدام شد. حکم اعدام او در تاریخ 19 دسامبر مشمول تخفیف شد و به 4 سال زندان در سیبری و سپس به خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. فیودور داستایفسکی را در تاریخ 22 دسامبر 1849 به مراسم اعدام جعلی بردند. در این مراسم کشیشی ارتدکس از او و زندانی های دیگر خواست که به خاطر گناهانشان از خداوند طلب بخشش کنند و سپس پارچه ای مشکی روی سر آنها گذاشتند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبل های نظامی به صدا در آمد و جوخه آتش که سلاح های خود را به سمت آنها نشانه گرفته بودند تفنگ های خود را زمین گذاشتند. داستایفسکی سال ها بعد در جایی گفت : «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.» داستایفسکی در زمان تبعید و زندان به حملات صرع دچار شد که تا آخر عمر نیز گرفتار آن بود.
آثار فیودور داستایفسکی :
- بیچارگان
- ابله
- قمارباز
- جوان خام
- یادداشت های زیرزمینی
بخشی از کتاب جنایات و مکافات
پس، برای اینکه سکوت را بشکند، لب به سخن گشود و گفت: «من واقعا متاسفم که شما را در این حال میبینم. اگر میدانستم ناخوش هستید، زودتر از این خدمت میرسیدم. منتها گرفتاری، آقا، گرفتاری! فقط یک قلمش پروندهی بسیار مهمی است که قرار است در دیوان عالی مطرح بشود، از گرفتاری های دیگر حرفی نمیزنم، خودتان لابد خبر دارید. فعلا هم منتظر اقوامتان هستم… یعنی، خانم والده و همشیرهتان…»
راسکولنیکف حرکتی کرد مثل این که بخواهد چیزی بگوید. قیافهاش کمی مضطرب به نظر میآمد. پیتر پتروویچ مکث کرد و منتظر ماند اما چون خبری نشد، ادامه داد. «عجالتا جایی برایشان پیدا کردهام که بتوانند یک مدت سر کنند…»
راسکولنیکف با صدای ضعیفی پرسید: «کجا؟»
«از اینجا زیاد دور نیست…مهمانخانه باکالیف…»
رازومیخین وسط حرف او پرید که: «تو خیابان وزنسنسکی. دو طبقه است. اتاقهایش هم مبله است…»
«باز شعار!»
« نه قربان، اینها شعار نیست! در گذشته اگر مثلا به من میگفتند: همسایه خود را چون خود دوست بدار!» و من دوست میداشتم، نتیجهاش چی میشد؟» و فی الفور، با شتابی، بی مورد، ادامه دارد:« نتیجهاش این میشد که کت تنم را در بیاورم، از وسط دو نصف کنم و نصفش را بدهم به همسایهام، و در نتیجه هردومان عریان بمانیم. به قول ضرب المثل خودمان:« کسی که دنبال دو تا خرگوش بدود، به هیچ کدام نمیرسد.» اما علم به ما میگوید:« نخیر اول خودت را دوست بدار، بعد برو سراغ دیگران، چون پایه و اساس همهچیز نفع شخصی است. اگر فقط خودت را دوست داشته باشی، کارت را همانجور انجام میدهی که باید انجام بدهی، بلایی هم سر کتت نمیآید. این هم یک اصل اقتصادی است که هر چه کسب و کار خصوصی رونق بیشتری داسته باشد و مثلا کت آدم سالمتر باشد، مبانی زندگی اجتماعی محکمتر میشود و رفاه عمومی گسترش بیشتری پیدا میکندو و این معنایش این است که من فقط و فقط باید به فکر منافع خودم باشم؛ به عبارت دیگر، وقتی من فقط به فکر منافع خودم بودم و برای خودم کسب ثروت کردم، خودبه خود منافع همه تامین میشود و آن وقت همسایه من هم چیزی بیشتر از نصفه کت پارهی من گیرش میآید، آن هم نه از راه خیرات و صدقه یک عدهی معدود، بلکه در نتیجهی بالا رفتن سطح عموم مردم. این یک فکر بسیار بسیار ساده و ابتدایی است، منتها متاسفانه از قدیم وندیم قبولش نکردهاند و سعی کردهاند با احساساتبازی و درویشمسلکی خفهاش کنند، در حالی که درک آن هوش و درایت زیادی نمیخواهد.»