معرفی کتاب

معرفی رمان بینوایان نوشته ویکتور هوگو

معرفی کتاب بینوایان

معرفی رمان بینوایان نوشته ویکتور هوگو: کمتر کسی پیدا می شود که نام رمان بی نوایان (Les Misérables) به گوشش نخورده باشد. این رمان یکی از زیبا ترین رمان های تاریخ است که به قلم نویسنده نام آشنای فرانسوی، ویکتور هوگو نوشته شده است. این کتاب برای اولین بار در سال 1862 منتشر شد.

رمان بینوایان یکی از بزرگترین و پرطرفدارترین رمان های قرن نوزدهم است که بعد از گذشت 140 سال، همچنان در بین مردم جهان طرفدار دارد و به تعداد طرفداران آن افزوده می شود.

در ادامه این مطلب در فروشگاه کتاب اینترنتی سراج قصد داریم که داستان این رمان زیبا و نویسنده آن را به شما معرفی کنیم و با هم بخشی از این کتاب را نیز، بخوانیم.

 

معرفی رمان بینوایان، زیبا ترین رمان ویکتور هوگو

بینوایان رمان تاریخی فرانسوی است که به عنوان یکی از اصلی ترین و برجسته ترین رمان های قرن نوزدهم از آن یاد می شود. داستان آن از زندگی ژان والژان آغاز می شود. او به سبب دزدیدن تکه ای نان و فرار کردن به 19 سال حبس محکوم می شود. پس از آزاد شدن، ژان به دنبال سرپناه به کلیسای جامع می رود. در کلیسا ژان ظروف طلایی و گرانقیمت اسقف را می بیند و آنها را می دزدد. اما پلیس، متوجه شده و او را دستگیر می کند. اسقف وانمود می کند که خودش ای جام ها را به او داده است و این باعث می شود که ژان به فکر فرو برود و رستگاری وی از این لحظه آغاز می شود.

شخصیت های رمان بینوایان یکی پس از دیگری معرفی می شوند و هر کدام سبک و بخش جدایی از وجهه انسانی و باور های اخلاقی هستند. کمی بعد تر ژان والژان شهردار میشود و با زن بینوایی به نام فانتین، آشنا می شود. فانتین دختر کوچکش، کوزت را برای مراقبت به خانواده تناردیه ها گذاشته است اما آنها از کوزت بیگاری می کشند. ژان والژان نیز برای نجات کوزت دست به کار می شود.

بینوایان هم چنین روایتی از انقلاب فرانسه را نیز به نمایش می گذارد. رمان بی نوایان یک شاهکار است که از ترکیب تاریخ، مسائل اجتماعی و دوگانگی های اخلاقی نوشته شده است. این کتاب به همه افراد؛ مخصوصا افرادی که قصد دارند تا با ادبیات برجسته جهان آشنا شوند، پیشنهاد می شود.

رمان بینوایان بار ها مورد اقتباس قرار گرفته و در نمایش ها و تئاتر های مختلف از داستان آن استفاده شده. فیلمی نیز از اقتباس آن و به کارگردانی تام هوپر در سال 2013 درست شد. بازیگرانی همچون هیو جکمن، آن هاتاوی و راسل کرو در این فیلم بازی کرده اند و این فیلم موفق شده تا در سه رشته بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین گریم و بهترین ترکیب صدا جایزه اسکار را بگیرد و برای 8 رشته دیگر نیز نامزد دریافت این جایزه شد.

 

معرفی ویکتور هوگو، معروف ترین نویسنده فرانسوی

ویکتور ماری هوگو؛ شاعر، داستان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی است که کار های خود را پیرو سبک رومانتیسم فرانسوی می نوشت. او یکی از بهترین نویسنده های فرانسوی است و بسیاری از مردم در جهان از طرفداران کار های او هستند.

او فقط یک نویسنده محبوب نبود و فقط به خاطر نوشته ها و رمان هایش مورد ستایش قرار نگرفت. بلکه وی به عنوان یک سیاست مدار که به تشکیل و نگهداری جمهوری سوم و دموکراسی در فرانسه کمک کرد نیز، مورد احترام افراد زیادی بود.

ویکتور هوگو در کودکی به شدت تحت نفوذ و تاثیر مادر خود بود. مادر او نیز از شاه دوستان و از پیروان متعصب آزادی به شیوه ولتر بود. تنها بعد از مرگ مادرش ویکتور توانست اندکی با پدر خود باشد؛ که پدرش نیز که یک سرباز شجاع بود، توانست علاقه و ستایش فرزندانش را نسبت به خود افزایش دهد.

ویکتور هوگو در سال 1822 با آدل فوشه، دوست دوران کودکی خود ازدواج کرد. داستان عاشقی و ازدواج آنها نیز یک تراژدی عاشقانه است. ویکتور از زمان کودکی عاشق دختر همسایه، آدل بود. مادر وی اما او را از این عشق منع می کرد و معتقد بود که ویکتور باید با یک دختر، با خانواده بهتر ازدواج کند. پس از مرگ مادرش ویکتور و آدل در سال 1819 آشکارا نسبت به هم ابراز علاقه کردند و پس از سه سال با همدیگر ازدواج کردند.

ویکتور هوگو دو دختر و دو پسر داشت. دختر بزرگ او، لئو پولدین هوگو، در سال 1829 در رودخانه سن غرق شد و دختر کوچک تر او نیز در پی عشق نافرجام به یک افسر ارتش نیروی دریایی بریتانیا، به بیماری روانی دچار شد.

ویکتور هوگو، پس از رنج بسیار، در 22 می 1885 و در سن 83 سالگی درگذشت. از آثار زیبای او نیز می توان رمان ها و کتاب های زیر را نام برد:

  • بینوایان
  • گوژپشت نتردام
  • آخرین روز های یک محکوم به اعدام
  • رنجبران دریا
  • مردی که می خندد
  • نود و سه
  • برگ های خزان
  • شرقی ها (کتاب شعر)
  • هنر پدربزرگ بودن (کتاب شعر)

 

بخشی از رمان زیبای بینوایان

یکشنبه شبی، موبو ایزابو، نانوای میدان کلیسا در فاورول، برای خفتن مهیا می‌شد که ناگهان صدای ضربت سختی را که بر در آهنی شیشه‌دار جلو دکانش وارد آمد، شنید. به موقع پشت در رسید و دید که یک دست و بازو از میان سوراخی که بر در آهنین و بر شیشه ایجاد شده بود به درون آمده است. دست نانی برداشت و برد. ایزابو شتابان بیرون آمد. دزد با همه قوت پاهایش می‌گریخت. ایزابو دنبالش دوید و دستگیرش کرد. دزد، نان را دور انداخته بود. اما دستش هنوز خون‌آلود بود. این، ژان والژان بود.

کوزت بالا می‌رفت، پایین می‌آمد، می‌شست، پاک می‌کرد، چنگ می‌زد، می‌روفت، می‌دوید، جان می‌کند، نفس‌نفس می‌زد، چیزهای سنگین را جابه‌جا می‌کرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام می‌داد. نسبت به او هیچ رحم در کار نبود؛ خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. شیرکخانه تناردیه به منزله دامی بود که کوزت در آن افتاده بود و می‌لرزید. حد اعلای فشار به وسیله این خدمتگزاری مخوف صورت حقیقت به خود گرفته بود. طفلک چیزی بود مثل مگس در خدمت عنکبوت‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *