کتاب راهی به قلبم بیاب

خرید کتاب راهی به قلبم بیاب اثر فاطمه صابری

این کتاب روایت دختر دانشجوی است که در رشته روانشناسی تحصیل میکند. او طبق قراری که با استاد مشاور دارد قرار است کتابی چاپ کند و به جای پایان نامه ارائه کند. موضوع این رمان خانوادگی و عاشقانه است و با با زلزله بم در ارتباط است. بیشتر درباره کسانی است که در ماجرای بم جان خود را از دست داده اند.

معرفی کتاب راهی به قلبم بیاب

این کتاب ترکیبی از چند داستان مختلف است. داستان زندگی مهتاب و  ماجرای عشق «ستاره» و «علیرضا» که از شیرین و جذاب ترین قسمت های این کتاب است. موضوع این رمان بیانگر عشق و اندوه از اتفاقات اخیر و واقعی در کنار هم است.

بخشی از کتاب:

چه دنیای سردی!منظورم نگاه های سرد لبخند های سرد رفتار های سرد است حتی دستهای سردی که برای سلام و احوال پرسی به سوی ادم دراز میشود … دنیای سردی که حتی افتاب زلالش قادر به گرم کردنش نیست! از لا به لای شاخ و برگ درختان همیشه بهار افتاب کمرنگی بر زمین می تابید خودم را جمع و جور کردم و صورتم را رو به افتاب گرفتم! بچه ی کویر انس و الفتی عجیب با افتاب دارد افتاب کویری افتاب گرم و سوزنده افتاب دوست داشتنی و گاه بی رحم افتاب سوختگی های تابستانی حمام سوناهایی که فقط در طی ده دقیقه قدم زدن زیر افتاب اتفاق می افتد. اخ که چقدر دلم برای ان افتاب زلال تنگ شده است! از کرمان می ابم بچه افتاب های دوست داشتنی و گاه بی رحم ام، اینجا روانشناسی می خوانم یعنی خوانده ام درسم تمام شده و حالا دارم رو ی پایان نامه ی لعنتی ام کار میکنم… البته اگر موضوعی برای کار پیدا کنم! همه بالاخره موضوعی پیدا کرده اند که روی ان کار کنند و بنویسند! الا من که مثل کلاف سر در گم هنوز دارم به دنبال سر نخم میگردم! کم اورده ام می دانم اما هنوز جرات نکرده ام ان را به خود اعتراف کنم هنوز زود است ناامید شوم ان قدر می گردم تا موضوعی بکر برای تحقیقم پیدا کنم . به استاد مشاورم قول داده ام به جای پایان نامه یک کتاب بنویسم یک کتاب واقعا خواندنی!و او باور کرده بود یهنی همه باور کردن من میتوانم جز خودم که دارم سر گیجه میگیرم.

در پشت جلد کتاب آمده:

دوستت دارم، این همه اون چیزیه که می‌تونم بگم! پنجره‌ای به رویم باز شده و من دارم به دنیای نو نگاه می‌کنم. دنیایی که رنگ‌های بی‌نظیر و در عین حال عجیبی داره. دست تو این پنجره رو برام باز کرده… دوست دارم تو هم از پنجره، نگاهی به اون طرف بندازی و این‌قدر به رنگ‌های سیاه و سفید خودت زل نزنی، تو باید زیر سقف خونه من باشی…