خرید کتاب مجموعه داستان های نازگلی

(خرید کتاب مجموعه داستان های نازگلی با اطمینان از سایت ما) نازگلی چون قشنگه باهوشه و زرنگه با میکروب و کثیفی اون همیشه می جنگه مامان جون مهربون می گه به نازگلی جون قبل از ناهار یا که شام دستاتو بشور با صابون نازگلی روزی عالی که بود هوا آفتابی رفت با مامان و بابا به یک باغ گلابی یه باغ خوب و زیبا دور از شهر و خونه ها پرنده ها می خوندن آواز لای درختا گلابی های تازه خیلی خوب و خوشمزه رسیده و درسته بودن به این اندازه اما آهای بچه ها گل های ناز و زیبا یه میوه ی نشسته هست خونه ی میکروبا نازگلی سربالا کرد به میوه ها نگاه کرد بعد با یه چوب بلند یک گلابی جدا کرد پیش خودش گفت الان میخورم اون رو آسان از توی گوشش پر زد نصیحت های مامان مامان میگه همیشه بچه که عاقل باشه نمی خوره میوه رو وقتی نشسته باشه حالا تو راه خونه نازگلی دردونه از کار خود پشیمون هی می گیره بهونه انگار نشسته کم کم توی دلش درد و غم سراغ نازگلی جوناومده درد شکم دلش شده پر از درد رنگش شده چرا زرد یه میوه نشسته ببین باهاش چی کار کرد اشکای دونه دونه می ریخت به روی گونه ببین که از درد دل چه قد زار و گریونه مامان پری به بابا گفت که دور از چشم ما حتما نشسته خورده چند تا از اون میوه ها چاره کار دکتره اما گلی دلخوره چون از دکتر می ترسه می گه نریم بهتره مامان می گه دردونه باز شروع شد بهونه؟ دارو پیش دکتره اون خیلی مهربونه لباس اون سفیده هرچی میگه مفیده دوست داره بچه هارو به این خوبی کی دیده؟ دکتر کیفش رو باز کرد بعد نازگلی رو ناز کرد …             کتاب مجموعه داستان های “نازگلی”