اخبار

معرفی رمان بینایی اثر ژوزه ساراماگو

معرفی رمان بینایی اثر ژوزه ساراماگو

معرفی رمان بینایی اثر ژوزه ساراماگو: یکی از رمان های محبوب نوشته شده توسط ژوزه ساراماگو، کتاب بینایی است. در مقالات قبلی درباره رمان کوری که یکی دیگر از آثار محبوب این نویسنده پرتغالی است اشاره داشتیم. شهر و مردمی بی نام که دچار کوری عجیبی می شوند؛ به جای اینکه همه چیز را سیاه ببینند، برعکس همه چیز را سفید می بینند. ساراماگو در رمان کوری از بی هویتی آدم ها سخن می گوید و شناخت آنها را نسبت به خودشان و مسائل اطرافشان، نقد می کند و این بی هویتی اجتماعی و سیاسی باعث بروز این کوری سفید شده است. در واقع این افراد وجود نور و روشنایی در زندگیشان آن را نمی بینند و دچار کوری سلمبلیک شده اند. رمان بینایی، در اصل ادامه رمان کوری است و روایت رمان کوری را ادامه می دهد. در ادامه این مطلب در کتابفروشی آنلاین سراج بوک قصد داریم تا این کتاب را به طور کامل توضیح دهیم.

 

معرفی رمان بینایی اثر ژوزه ساراماگو

کتاب بینایی، در اصل به ماجرای دیگری از ساکنان شهری که در رمان «کوری» بود؛ می پردازد. رمان کوری هجویه ای بر ضد حکومت های به ظاهر دموکرات اما از ته دل مستبد و دیکتاتور تمام است. ژوزه ساراماگو، داستان بینایی را از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای شروع می کند در همان شهری که واقعه کوری در آن اتفاق افتاده بود. بار دیگر شخصیت ها ظاهر می شوند و رمان بینایی با این متن شروع می شود:

بعدازظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رأی به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانواده خودرا به حوزه فرا می‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد، اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم مصمم و شتابان به حوزه‌ی رأی گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می گردد. نتیجه باور نکردنی است. بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کرده‌اند. رئیس‌جمهور و دولت انتخابات را باطل اعلام می کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می دهند. رئیس جمهور در تلویزیون ظاهر می شود و از مردم می خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأی های باطله ی سفید افزایش می‌یابد…

ساراماگو باز هم برای شخصیت های داستان نامی انتخاب نکرده است. نکته جالب دیگر درباره این کتاب این است که ژوزه ساراماگو فقط از نقطه و ویرگول استفاده می کند و به بقیه علائم نگارشی اهمیت خاصی نمی دهد. به همین علت، بیشتر جملات طولانی هستند و پشت سر هم به نظر می آیند. در رمان بیداری، تمام آدم هایی که به بیماری کوری، دچار می شوند، کم کم خوب می شوند و هر کدام که از کوری رهایی می یابند، به یک شناخت عمیق نسبت به موجودیت خود و نقششان در جامعه می رسند. به خاطر همین است که افراد رای خود را سفید می دهند و در اصل به کوری سفید رای می دهند که باعث نگرانی دولتمردان می شود. دولت در کلام می گوید که حکومت بر اساس دموکراسی است و آزادی بیان وجود دارد ولی این افراد که رای های سفید داخل صندوق انداخته اند را آشوب طلب و اغتشاش گر می نامد. حکومت برای جلوگیری از این حرکت مردم، آنها را در یک قرنطینه سیاسی و اقتصادی قرار می دهند. اما مردم که به واسطه بینایی مجدد، درک عمیقی از مسئولیت خود دارند؛ در برابر تمامی فشار های ایستادگی می کنند و دولت نیز همواره در تلاش برای یافتن رهبران این بینایی است.

 

معرفی ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو، اولین پرتغالی بنده جایزه نوبل ادبیات است که در 16 نوامبر 1922 در یک دهکده کوچک در اطراف شهر لیسبون به دنیا آمد. او در کودکی و به همراه خانواده اش به لیسبون مهاجرت کردند و او تحصیلات خود را در دوران دبیرستان کنار گذاشت تا بتواند با انجام کار هایی مانند آهنگری، کارگری و مکانیکی، امرار معاش خانواده خود را اندکی راحت تر کند. او پس از مدتی، ترجمه و نویسندگی در روزنامه های ارگان حزب کمونیست را شروع کرد. اولین رمان وی کشور گناه نام داشت که در سال 1974 به چاپ رسید ولی یک ناکامی برای وی بود. رمان دوم ژوزه ساراماگو نیز یک شکست بود اما او نا امید نشد تا اینکه رمان سوم خود یعنی «بالتازار و بلموندا» را در سال 1982 منتشر کرد که باعث شهرت وی شد. ساراماگو در طی این سال ها رمان های بسیار زیبایی منتشر کرد که کوری و بینایی دو اثر بیشتر شناخته شده وی هستند. ژوزه ساراماگو به عنوان اولین پرتغالی تاریخ، در سال 1998 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او از بیماری لوسمی رنج می برد و در 18 ژوئن 2010، در سن 87 سالگی فوت شد. برخی از معروف ترین آثار وی عبارت اند از:

  • بالتازار و بلموندا
  • سال مرگ ریکاردو ریس
  • انجیل به روایت عیسی مسیح
  • کوری
  • همه نام ها
  • همزاد
  • بینایی
  • وقفه در مرگ
  • خاطرات جوانی من

 

بخشی از رمان بینایی نوشته ژوزه ساراماگو

آشفتگی و حیرت به همراه تمسخر و کنایه، تمام نقاط کشور را فرا گرفت. شهرداری‌ها در سایر نقاط کشور، انتخاباتی تقریباً عادی و بدون حادثه را پشت سر گذاشته بودند و اگرچه در بعضی مناطق، بدی وضع هوا، کمی تأخیر را موجب شده بود، با این حال نتایج مثل همیشه و شامل آراء ممتنع فراوان و همیشگی به همراه رأی‌های پوچ و سفیدی بود که معنای خاصی نداشت.

 

این شهرداری‌ها، که حس خودبرترانگاری پایتخت، آن‌ها را تحقیر کرده و جلو تمام کشور خرامیده بود که شفاف‌ترین الگوی مدنیّت انتخاباتی است، حالا می‌توانستند سیلی خورده را جواب بدهند و به غرور احمقانه‌ی این آقایانی بخندند که فکر می‌کنند از دماغ فیل افتاده‌اند، فقط برای این که برحسب تصادف در پایتخت زندگی می‌کنند.

 

به عبارت «این آقایان» که با حالت خاصّی از لب‌ها تلفظ می‌شد و اگر نگوییم در هر حرف، دست کم از هر بخش آن حقارت نشت می‌کرد، به مردمی اشاره نداشت که تا ساعت چهار بعدازظهر در منزل مانده و سپس طوری که انگار فرمانی غیرقابل سرپیچی را دریافت کرده باشند برای رأی دادن مراجعه کرده بودند، بلکه به سمت دولت نشانه رفته بود که پیروزی قبل از موعد را سر داده بود، به احزابی گفته می‌شد که خود را انگورچین و آراء سفید را به مثابه‌ی انگور پنداشته بودند و به روزنامه‌ها و سایر وسایل ارتباط جمعی اجتماعی اطلاق می‌شد که خود را از همه چیز مبرّا می‌دانستند، انگار که خود آنها در آماده‌سازی این مصیبت هیچ نقش فعّالی نداشته‌اند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *