معرفی کتاب نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد: «هیچ کس با تصور نور به نور حقیقت نمی رسد، اما با شناخت تاریکی ها می توان به روشنایی حقیقی خود دست یافت.» جمله ای که خواندید از کارل گوستاو یونگ، فیلسوف و روانپزشک سوییسی بود که برخی معتقدند بعد از فروید تاثیر گذار ترین روانشناس تاریخ بوده است.
کتاب نیمه تاریک وجود (با نام اصلی نیمه تاریک جویندگان نور؛ «The Dark Side of Light Chasers»)، جمله ای که در بالا خواندید را به طور کامل باز می کند. این کتاب، راهنمای ما در پیدا کردن راه و روش های زندگی با استقبال از تاریکی های وجودمان می باشد. شاید برایتان سوال شده باشد که تاریکی در وجود ما چیست؟ یا اینکه این تاریکی ها چگونه به وجود می آیند. این سایه ها، مانند کوله باری نامرئی می باشند که ما در تمام طول زندگی خود آن را حمل می کنیم. این کوله بار دلیل این است که هر از چند گاهی برای خانواده، خویشاوندان و دوستانمان غیر قابل تحمل می شویم.
رابرت بلای (نویسنده) می گوید:«ما در چند دهه ابتدای زندگی کوله بار های خود را پر می کنیم و بعد تا آخر زندگیمان، تلاش می کنیم تا از بار آن کم کنیم تا بتوانیم راحت تر زندگی کنیم. دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود، به شما یاد می دهد که چگونه تاریکی های وجود خود را بشناسید و به سمت یک زندگی خوب و شاد، قدم برداریم.
در ادامه این مطلب در فروشگاه آنلاین کتاب سراج بوک؛ قصد دااریم تا این کتاب را به طور کامل بررسی کنیم، با نویسنده فقید آن آشنا شویم و بخشی از کتاب را به همراه یک دیگر بخوانیم.
معرفی کتاب نیمه تاریک وجود؛ راه درست و اصولی در رسیدن به خوشحالی در زندگی!
دبی فورد کتاب نیمه تاریک وجود را در سال 1998 منتشر کرد که مشهور ترین و تاثیرگذار ترین کتاب وی می باشد. هدف اصلی او از نوشتن این کتاب؛ دعوت همگان به یکپارچه کردن شخصیت و وجود انسانی شان و تحول افکار از ناامیدی ها و تاریکی به روشنایی و خوش بینی است. فورد معتقد است که با شناخت تاریکی های وجود خود می توانیم توانایی التیام زخم های خود را به دست بیاوریم.
منظور دبی فورد از نیمه تاریک وجود انسان، مربوط به آموزه های یونگ، در خصوص سایه می باشد. سایه، نیمه ای از وجود ماست، که ما در گذر زمان، به دلیل ترس، جهل، خجالت یا نبود اعتقاد به عشق، خدا یا ویژگی های بد دیگر، در وجودمان به طور پنهانی به وجود آورده ایم.
نویسنده کتاب معتقد است که ما با سرکوب کردن این ویژگی های بد و تاریکی های وجود خود، زندگی را خیلی سخت و غیرقابل تحمل می کنیم. ما بای بیاموزیم که تاریک های وجودمان را بشناسیم و آنها را بپذیریم و بعد از مدتی متوجه می شویم که زندگیمان چقدر راحت تر شده است.
ما باید یاد بگیریم که نه تنها تمامی ویژگیهای تاریک را در خود داریم، بلکه این سایه در اصل هدیه ای مثبت در بردارد که ما را به سمت آنجا که قلبمان آرزو دارد برود، هدایت میکند. جایی که همدلی و مهربانی وجود دارد. با پذیرفتن هر آنچه از همه بیشتر از آنها بدمان میآید و می ترسیم، می توانیم دوباره خودمان را متعادل کنیم. اگر می خواهیم با عظمت زندگی کنیم و زندگی خوبی را برای خود بسازیم؛ باید همه بخش های خود را چه تاریک و چه روشن، خوب بشناسیم و آنها را محترم بشماریم.
بیوگرافی دبی فورد
دبی فورد، نویسنده، مدرس، معلم و سخنران آمریکایی در 1 اکتبر 1955 در کالیفرنیا به دنیا آمد. وی شهرتتش را بیشتر مدیون کتاب نیمه تاریک وجود است و پس از آن بود که این نویسنده در جهان شناخته شد.
بعد از اینکه اپر وینفری اولین کتاب دبی فورد را در برنامه تلویزیونی خود و در سال 2000 معرفی و نقد کرد، این کتاب در عرض چند هفته به جدول پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار گرفت و تا اوایل سال 2001 در این جدول باقی ماند. بقیه کتاب های وی نیز مورد استقبال عمومی قرار گرفت.
طی 20 سال فعالیت حرفه ای خود، دبی فورد سخنرانی های بسیاری در سراسر ایالات متحده انجام داد و به آموزش مربیان زیادی پرداخت. او در برنامه های اپرا، Larry King Live، Good Morning America و برنامه های بسیار زیادی شرکت کرد و همچنین مدتی، میزبان یک برنامه رادیویی در کانال Hay House Radio با عنوان «گفتگو با سایه» بود. دبی فورد همچنین تهیه کننده دو مستند سایه و 3 کلمه جادویی در سال های 2009 و 2010 بود. وی در 17 فوریه 2013، در 58 سالگی در گذشت. کتاب های معروف وی عبارتند از:
- نیمه تاریک وجود
- بهترین سال زندگی شما
- اثر سایه
- پاکسازی ضمیر
- چرا آدم های خوب کار های بد انجام می دهند؟
- شهامت؛ غلبه بر ترس و برافروختن اعتماد به نفس
- سوال های درست
در بخشی از کتاب نیمه تاریک وجود می خوانیم:
اغلب اوقات فکر میکنیم که همه چیز را میدانیم. «دانستنهای غرورآمیز» مانع از آن میشود که چشمهای خود را به روی حقایق باز کنیم. در واقع فکر میکنیم که همه مسیر را در گذشته رفتهایم و دوست نداریم که بیشتر با حقیقتهای درونی خودمان آشنا شویم.
سایهها غیرقابل انکار هستند. حتی اگر شما سعی کنید که آنها را نادیده بگیرید، از بین نمیروند، بلکه بزرگتر میشوند.
در تمام طول زندگیام من دائما نگران بدیهایم بودم. نگران این بودم که همه فقط باید ویژگیهای خوب من را ببینند و با آنها شناخته شوم. جالبتر اینکه نگرانی من در مورد بدیهای خانواده خودم هم بود.
در انتهای خیابانی که زندگی میکردیم یک زندان وجود داشت. باور داشتم که آدمهای بدی در آن زندان هستند و من تلاش میکردم که عاقبت من رفتن پشت میلهها و تنهایی نباشد.
البته برای اینکه همیشه خوب باشم، گاهی دروغ هم میگفتم. حاضر بودم به هر قیمتی خوبترین و محبوبترین باشم. اینکه هر روز دروغ بگویم باعث شده بود تا ارتباط من با خودم قطع شود. هر چقدر دروغگوتر باشیم، تمام خوبیها را فراموش میکنیم. به مرور زمان به این باور رسیدم که دنیا بدترین جایی است که انسانها در آن حضور دارند. مثل آب خوردن دیگران را قضاوت میکردم و برچسبهای ناپسندی به آنها میزدم.
فکر میکردم دیگران خوشبختند، چون در خانواده خوبی به دنیا آمدند و اگر وضعیت من ناخوشایند است به خاطر خانوادهای است که در آن بزرگ شدهام.
گفتوگوی روزانه من با خودم در مورد «فقط اگر…» ها بود. به خودم میگفتم فقط اگر در خانواده بهتری به دنیا آمده بودم، فقط اگر در اروپا بودم، فقط اگر یک کمد از لباسهای گران قیمت داشتم و… حتما اوضاع فرق میکرد. حتی یک درصد باور نداشتم که ممکن است مشکلات من ارتباطی به دنیای بیرون نداشته باشند.
مرسی از سایت خوبتون
خواهش میکنم درخدمتتون هستیم.