معرفی کتاب

معرفی رمان مسخ نوشته فرانتس کافکا

معرفی رمان مسخ نوشته فرانتس کافکا

معرفی رمان مسخ نوشته فرانتس کافکا: در این مطلب در فروشگاه کتاب سراج بوک، می خواهیم درباره یکی زیبا ترین رمان های کوتاه جهان که توسط فرانتس کافکا نوشته شده است را با هم بررسی کنیم. داستانی درباره جوانی به نام گرگور سامسا، که یک روز صبح از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که به یک سوسک بزرگ تبدیل شده است. مَسخ در زبان پارسی به معنای از چیز روی برگرداندن یا چیزی را بدتر کردن یا زشت تر کردن است که از کلماتی است که از زبان عربی وارد کلمات پارسی شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان روایت نمی شود و خود کافکا نیز درباره آن صحبت نکرده و هیچ گاه توضیحی نداده است. داستان غم انگیز گرگور، حاکی از بیگانگی با هنجار هاست. گویی که خود او قصد دارد بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن؛ مسخ شدن را انتخاب کند. در واقع مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت اجتماع است. ولادیمیر ناباکوف (نویسنده رمان های کوتاه روسی-آمریکایی) در مورد این داستان می گوید:«اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک می گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.» مترجم مسخ به فرانسوی نیز اعتقاد دارد که گرگور سامسا در واقع کنایه ای به خود نویسنده یعنی فرانتس کافکا است.

 

معرفی رمان مسخ نوشته فرانتس کافکا

مسخ همانطور که گفته شد یکی از زیباترین رمان های کوتاه جهان است که بسیاری از مردم آن را مهم ترین اثر کافکا می نامند. از داستان در پاییز 1912 نوشته و در اکتبر 1915 در لایپزیگ به چاپ رسید. مسخ یکی از مهم ترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکده ها و آموزشگاه های ادبیات سراسر جهان غرب تدریس می شود. فرانتس کافکا در این داستان به طور خیلی ظریفی به تغییرات رفتار در انسان ها در مواقع قدرت یا ضعف اشاره دارد. در یکی از نثد های زیبا اینچنین میخوانیم که: «تنهایی، یکی از بزرگ ترین درد های بشریت است و به وجود آدم رخنه می کند و انسان را به پوچی می رساند. انسان زمانی که حمایت اطرافیانش را از دست بدهد، با دیگران و کم کم با خود نیز بیگانه خواهد شد. این خودبیگانگی ناشی از جدایی از فضای بیرون، در کتاب مسخ کافکا به تبدیل شدن به سوسکی بزرگ توصیف شده است.» این رمان کوتاه، داستانی اغراق آمیز است که مضامین زیادی دارد و یکی دیگر از این مضمون ها نیز نابودی انصاف و شفقت است. حتی از سوی افرادی که انتظاری این کار از آنها نمی رود. داستان مسخ درباره پسره جوانی به نام گرگور سامسا است که با خانواده اش زندگی می کند. او نان آور خانواده است و از آنجایی که در یک تجارت خانه مشغول به کار است، بایستی دائما با قطار به شهر های مختلف سفر کند. او روزی از خواب بیدار می شود و متوجه این موضوع می شود که به سوسک قهوه ای و بزرگی تبدیل شده است. در اینجا برای او مشکلاتی پیش می آید که گرگور همواره در تلاش برای رفع این مشکلات است. صادق هدایت مترجم و برگرداننده این اثر به فارسی است که این کتاب را در سال 1329 ترجمه و منتشر کرد.

 

معرفی فرانتس کافکا

فرانتس کافکا (Franz Kafka) در سال 1883 در پراگ در خانواده ای یهودی چشم به جهان گشود. پدر او بازرگانی یهودی بود که به دلیل وجود رفتار های مستبدانه و خشن، فضای ترسناکی را در منزل ایجاد کرده بود و فرانتس از او وحشت داشت. رفتار نامناسب پدر کافکا در تربیت او نیز تاثیر زیادی داشت، طوری که او تا آخر عمرش سایه نفرت در زندگی را احساس می کرد. وی به سه زبان آلمانی، چکی و فرانسوی مسلط بود و در دانشگاه نیز وارد رشته حقوق شد. طولانی بودن رشته حقوق این اجازه را به کافکا داد تا در کلاس های ادبیات آلمانی و هنر شرکت کند. او در دانشگاه با «ماکس برود» و «فلیکس ولش» آشنا شد که تا آخرین لحظات عمر خویش بهترین دوستان او بودند. او در سال 1906 از دانشکده فارق التحصیل شد و پس از آن در چند شرکت مربوط به بیمه فعالیت داشت. ترفیع های او در محل کار نشانی از پرکاری وی بود و هدفش از شغلش نیز، کاری برای نان درآوردن و پرداخت مخارج زندگی بود. او سرشار از نبوغ و پشتکار بود، به طوری که اولین کلاه ایمنی را اختراع کرد و به دلیل اینکه اختراعش جان بسیاری از افراد را نجات داد مدال افتخار گرفت. فرانتس کافکا از 1910شروع به نوشتن یادداشت های خصوصی که منعکس کننده ترس هایش بودند کرد. در آثار وی کینه او به خانواده اش به طور محسوسی حس می شود. پس از آن کافکا برای تمرکز بیشتر بر روی نوشتن، به برلین سفر کرد. او در تمام دوران زندگی از افسردگی و مشکلات روحی مختلف رنج می برد و در آخر نیز به بیماری سل مبتلا شد و در 1924 در وین فوت شد و در گورستان یهودی ها در پراگ به خاک سپرده شد. در زمان حیات کافکا، آثار او مورد توجه قرار نگرفته بودند و او به دوستش «ماکس برود» توصیه کرده بود که همه آثارش را پس از مرگش بسوزاند اما «برود» برخلاف خواسته وی آثار او را منتشر کرد. از مهمترین آثار کافکا می توان آثار زیر را نام برد:

 

بخشی از رمان مسخ نوشته فرانتس کافکا

در پانزده روز اول، پدر و مادر نتوانستند خودشان را حاضر به دیدن او بکنند و اغلب می‌شنید که از پشتکار خواهرش تمجید می‌کردند؛ در صورتی که سابق بر این از او دلخور بودند و او را دختر بی‌مصرفی می‌دانستند. حالا اغلب اتفاق می‌افتاد که پدر و مادر دم اتاق گره گوار انتظار می‌کشیدند که دخترشان اتاق را پاک بکند و در موقع خروج به دقت نقل بکند که اتاق در چه وضعی بوده و گره گوار چه چیزی را خورده بوده و این دفعه چه کار تازه‌ای کرده؛ به علاوه از او می‌پرسیدند آیا در حالش بهبودی حاصل شده است یا نه.

به محض اینکه وارد اتاق شد در بسته شد و کلید دوبار دور خودش گردید. صدای آن به قدری شدید و ناگهانی بود که پاهایش را تا کرد. خواهرش بود که آنقدر عجله داشت؛ زیرا به اولین لحظه بلند شده بود تا آماده باشد و درست به موقع به قدری چابک به طرف در پریده بود که صدای پایش را هم نشنید. هنگامی که کلید را در قفل می‌چرخانید به پدر و مادرش گفت :«آه بالاخره…!» گره گوار سامسا در تاریکی دور خودش نگاه کرد و پرسید :«خوب، حالا؟» به زودی پی برد که نمی‌تواند بجنبد تعجبی نکرد؛ زیرا بیشتر تعجب داشت که تاکنون روی پاهای به این نازکی توانسته بود حرکت بکند. به علاوه یک نوع آسایش نسبی به او دست داد. دردهایی در بدنش حس می‌کرد؛ اما به نظرش آمد که این دردها فروکش کرده و بالاخره به کلی مرتفع خواهد شد. تقریبا نه از سیب گندیده‌ای که در پشتش فرو رفته بود و نه از ورم اطراف آن که رویش را غبار نرمی پوشانیده بود، درد نمی‌کشید. با شفقت حزن انگیزی دوباره به فکر خانواده‌اش افتاد. می‌بایستی که رفته باشد خودش هم می‌دانست و اگر این کار ممکن می‌شد عقیده خودش در این موضوع ثابت‌تر از عقیده خواهرش بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *